نوشته اصلی توسط
سارا عزیزی
سلام. من 36 ساله و مجرد هستم. شغل دولتی دارم، از لحاظ مالی و خانوادگی در سطح خوبی هستم. تحصیلاتم در حال حاضر فوق لیسانس هست. من در طول زندگی بارها با پسرهای مختلف رابطه دوستی برقرار کردم که عمر این روابط همیشه کمتر از 3 هفته بود و با دلشکستگی از طرف مقابلم جدا شدم. نقطه مشترک تمام اونها این بود که طرف مقابلم به دنبال کسب سود صد در صدی از این رابطه بود بدون اینکه بخواد کمترین هزینه ای متحمل بشه.
نکته مهم اینکه در حال حاضر اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و نظرم راجع به ازدواج کاملا منفیه. بعد از شکست در تمام دوستی های سابق با خودم فکر کردم اینبار تا کسی رو از صمیم قلب دوست نداشته باشم تن به دوستی باهاش نمی دم. بعد از مدتها با کسی آشنا شدم که فکر می کردم عاشقانه دوستش دارم. با کمال میل پیشنهاد دوستیش رو پذیرفتم اما با اون هم به همین نقطه رسیدم. امروز به من پیشنهاد کرد یک روز مرخصی بگیرم و غذا درست کنم (!) و به ویلای دوستش بریم. من بهش گفتم که دوست دارم دوستی متعارفی مثل بقیه داشته باشیم، مثلا به کافه یا رستوران بریم و یا قدم بزنیم ولی اون عصبانی شد و گفت اگه اینطوره اصلا نمی خواد منو ببینه. ازش سوال کردم یعنی نمی خواد با من رستوران بره؟ اون جواب داد که نه الان. و اضافه کرد که نمی خواد اصلا در این مورد حرفی بزنه.
چیزی که بسیار برای من جای سئواله اینه که چه چیزی در وجود من باعث شکل گیری همچین توقعی در طرف مقابلم می شه؟ چرا همیشه کسی که با من دوست می شه می خواد از تمام مهارتها و امکانات من استفاده کنه و در کنارش می خواد رابطه جنسی هم داشته باشه و در برابر اینهمه توقع حتی نمی خواد ریالی خرج کنه؟